خانواده ی قارچ ها زیر زمین در کنار هم به خوشی زندگی می کردن تا این که یک روز صدای خیلی بلندی از روی زمین می شنون ، همه از این صدا تعجّب می کنن . بابا قارچه می گه من میرم تا ببینم این چه صدایی بود ، شما همین جا بمونین .

باباقارچ میره و بقیه منتظرش می مونن . امّا هرچی انتظار کشیدن فایده ای نداشت تا این که مامان قارچه با نگرانی به بچّه ها می گه من میرم تا ببینم بابا قارچ چی شده ؟ چرا دیر کرده ؟ شما همین جا بمونین و جایی نرین .

بچّه ها به ناچار قبول می کنند . باز هم انتظار و انتظار . امّا نه از بابا قارچ خبری شد و نه از مامان . بچّه ها که حسابی نگران شده بودن ، تصمیم می گیرن که به دنبال پدر و مادرشون برن . و در نهایت دونه دونه سر از خاک در می یارن . اون جا بود که مادر و پدرشون رو می بینن و از این که اون ها سلامت هستن ، خوش حال میشن . این جوری میشه که خانواده ی قارچ ها سر از زمین در می یارن و چون دیگه نمی تونن به زیر خاک برگردن همون جا به خوشی زندگی می کنن .

ای بهار دل ها   

ای همیشه بهار من

سرسبزی ات مبارک

  تو همیشه درآغوش  دل  من  جای  داری !

       و دلـم   

             به گرمای وجود تو می تپد !

             لحظه ها از تو ساخته می شوند

             و روزها برای توآمده اند ...

             تو مادر من هستی

             جـاودانه  

             و من  ، دوستت دارم همیشه ! !

ایشون آقای حسین ذاکری هستن ، البتّه همراه چرتکه ی آقا بزرگ . 

وقتی چرتکه آقا بزرگ رو به کلاس آوردن همه ذوق زده شدیم .

در گذشته به جای ماشین حساب از این وسیله استفاده می کردند .

کار با این چرتکه به جای ماشین حساب کمی برای ما مشکل بود .

ولی برای همه جالب ‼ 

من از مسواک زدن بعد از غذا به خصوص شب ها فراموش نمی کنم !!  

این کار رو صبح ها بعد از بیدار شدن هم ، مهم می دونم ! 

مطمئن هستم شما هم هیچ وقت این کار خیلی مهم را فراموش نمی کنید .

هوا سرد شده و داره بارون میاد .

   امیدوارم هوا اون قدر سرد نشه که شکوفه های آلبالو اذیّت بشن !

عضی ها با نوک مدادشون خلاقیت به خرج می دهند :  

راستی احوال ماهی های سفره ی هفت سین چطورن ؟

اصلاً سراغشون رو می گیرید ؟

نکنه اونا رو تنها گذاشته باشین و فراموش کرده باشین ؟ نه نه این طور نیست !

من مطمئن هستم .

یادتون میاد با چه ذوق و شوقی روزهای پایانی سال سراغشون رفته بودین ؟

از این که آب تنگ ماهی ها رو هر روز عوض می کنین خیلی خوبه .

من می خوام ماهی قرمزم رو ببرم پارک و بندازم تو استخر تا با خوبی و خوشی به زندگیش ادامه بده . 

من از ماهی ها ممنونم که به سفره ی عید ما زیبایی و شادابی می دن . 

معمولاً بزرگ ترها در عید نوروز به بچّه ها عیدی می دهند . البتّه این یک رسم خوب است و باعث خوشحالی می شود . بچّه ها هم می توانند در این روزهای قشنگ هدیه بدهند . این هدیه ممکن است یک شاخه گل و یا یک جمله ی زیبا در یک یادداشت و یا خیلی چیزهای دیگر باشد . فرقی نمی کند فقط آن احساس ما مهم است که باید واقعی باشد

یه خبرهایی در راه است ... !  

بله ؛ داره سال نو می رسه ... !!!!  

یه بهار دیگه !!

یک لحظاتی هست که آدم ها کنار هم جمع می شوند و توی دلشون پر از احساس خوب  

می شود . آن وقت آن احساس ها را به هم هدیه می دهند .  

نوروز یکی از آن لحظات است .  

خدا ی خوب از این فرصت ها ، زیاد به من و تو داده است .

می تونیدخودتون رو آماده کنین ؛ خدای مهربون خیلی دوست داره !!! 

      لحظات شما پر از این احساسات خوب !!! 

 چشم خود را از نزدیک تر ببینید :  

تصاویر زیبایی که در سایت ( artistsindevon ) می بینید با حرکت موس روی تصویر زیباتر خواهند شد . روی تصویر زیر کلیک کنید .

ین آقا رو ببین !

مثلاً داره امتحان میده !

به نظر می رسه ، این جا رو با خونه اشتباه گرفتن !  

سیّد علی تا الآن نمی دونه که از ایشون عکس گرفتم!

خیابانی در کشور پرتغال که با چترهای رنگی پوشیده شده است .